چند سؤال
بسم الله الرحمن الرحیم
حول بحث پوشش اسلامی اینبار شاید مطالب متفاوت تری به چشمتان بخورد!
اول بحثم را با چند سوال شروع میکنم که ذهنتان مشغول شود.
1-آمار طلاق در کشور ما و غرب روز به روز در حال افزایش است.و طبق آمار غیر رسمی کشور(آمار رسمی طلاق یک موضوع سری است!!)به طور میانگین در کل کشور از هر 12 ازدواج یکی منجر به طلاق میشود و در شهرهای بزرگ و(متمدن!)مثل تهران از هر 3 ازدواج یکی منجر به طلاق میشود.وطبق آمار رسمی کشور ایالات متحده که بنده از سایت رسمی اداره ی امار این کشور(census.gov)دریافت کردم در سال 1990حدود 47% در 2000 حدود49% و در 2009 دقیقاً 50% ازدواجها به طلاق انجامیده است.از 2009 تا الآن چیزی منتشر نشده است.یعنی هر فردی که ازدواج میکند باید به احتمال 50% منتظر فرو پاشی رسمی زندگی اش باشد و به علت طلاق های عاطفی بسیار،فرد بیش از این احتمال باید منتظر فروپاشی زندگی عاطفی اش باشد.در هر حال سوال اول این است که:
"چرا امار طلاق روز به روز در حال افزایش است؟"
2-نکته ی قابل توجه دیگر اینکه طبق امار مذکور تعداد و نسبت ازدواجها به طور فاحشی در ایالات متحده کاهش یافته است.در حالی که از 2000 تا الان جمعیت آمریکا 35 میلیون افزایش یافته است.و فضایی که در اجتماع شهرهای بزرگتر(مثل تهران)میبینیم بدون در دست داشتن آمار رسمی(که یک سند سری است!)معلوم است که تمایل به ازدواج کاهش یافته و سن ازدواج هم که وضعیتش مشخص است.سوال دوم این است که:
"چرا تمایل به ازدواج کاهش یافته و سن ازدواج افزایش یافته است؟"
3-در دو قسمت گذشته یعنی افزایش امار طلاق و کاهش تمایل به ازدواج و افزایش سن ازدواج یک نتیجه ی معین و مهم برای ما دارد و آن اینکه بنیان خانواده در غرب و قسمتهای غرب زده ی جامعه ی ما سست تر و سست تر شده است.
سوال سوم و مهم این است که:
"چرا بنیان خانواده سست تر شده و با یک تلنگر فرو می ریزد؟"
امّا سوالی که در اینجا مطرح است این است که حالا بنیان خانواده سست شود مگر چه میشود؟!حالا اصلاً اگر خانواده تشکیل نشود مگر چه میشود؟اینها دیگر قدیمی شده جدیداً علم پیشرفت کرده اینها دیگر(خز!) شده امّا بحث به این سادگی نیست!مثل این است که با سهل انگاری بگوییم دریاچه ی ارومیه خشک شود خب حالا مگر چه میشود؟ما فرض می کنیم که اصلاً چنین دریاچه ای وجود نداشته امّا به این موضوع توجه نداریم که از میان رفتن این دریاچه کابوس طوفان نمک را به دنبال دارد که برای شهرها و انسانها مخاطره آمیز است.
از میان رفتن بنیان خانواده هم کابوسهای بسیاری به دنبال دارد.اولاً از بین رفتن محل پرورش و تربیت نسل است.طبق تحقیقاتی که شوروی و اسرائیل پیرامون از بین بردن نهاد خانواده انجام دادند به تجربه دیدند افرادی که به دور از محیط خانواده بزرگ کرده بودند را حتّی نمیشود در جامعه رها کرد.و هر کدام به نحوی جانی و خلافکار و بزهکار بار امده بودند.دوماً سلولهای جامعه ی بزرگ خانواده ها هستند.جامعه بدون خانواده هایش جامعه نیست.همانطور که بدن با سلولهایش موجودیت پیدا میکند و میشود بدن.اگر سلولها را از بدن بگیریم موجودیت بدن هم بی معنا میشود.به عبارت ساده تر بدن بدون سلولهایش دیگر بدن نیست.به همین ترتیب خانواده و جامعه